روایت دردناک یک شهروند از کارگری که پس از ۸ماه تنها برای خرید ۱ کیلو گوشت به قصابی مراجعه کرد
صبح امروز نزد یکی از قصابی های سطح شهر پیرانشهر رفتم و قصاب مشغول دادن گوشت به مشتری بود، همنجا ایستادم تا نوبتم شود، سپس فردی با لباس های تقریبا کهنه و چهرهای ژولیده سلام کرد، قصاب جواب سلام را داد و گفت به به آقای…. پارسال دوست امسال آشنا، نیستی، کجایی؟ امسال هنوز یک […]
صبح امروز نزد یکی از قصابی های سطح شهر پیرانشهر رفتم و قصاب مشغول دادن گوشت به مشتری بود، همنجا ایستادم تا نوبتم شود، سپس فردی با لباس های تقریبا کهنه و چهرهای ژولیده سلام کرد، قصاب جواب سلام را داد و گفت به به آقای…. پارسال دوست امسال آشنا، نیستی، کجایی؟ امسال هنوز یک بار هم برای خرید گوشت به ما سر نزده ای!!! نکند جایی دیگر را برای خرید گوشت پیدا کرده ای که سراغ ما نمی آیی؟ بگو ببینم گوشت بد داده ایم بهت؟
مرد مشتری که غم و اندوه در نگاهش نمایان بود و به راحتی میتوان دید که چه فشاری را در زندگی بر دوش میکشد، جوابی کوتاه و ارام داد و گفت: پس از ۸ ماه امروز هم به زور توانسته ام پول ۱ کیلو گوشت را تامین کنم…
ما کارگریم آقای قصاب، برای ماه سالی یکبار خرید گوشت اتفاق می افتد، آن هم اگر از مخارج دیگر زندگی چیزی برایمان باقی بماند…
ناگزیر طاقت نیاوردم و گفتم عمو جان بردار به حساب من، نگاه غمآلودش را به سمت من رساند و با نیش خندی که از هزار بغض بدتر بود گفت: همین یک کیلو بس است که خودم پولش را میدهم…
لطفا این مطلب را منتشر نمایید تا در این وضعیت بیشتر هوای یکدیگر را داشته باشیم…
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰